جدول جو
جدول جو

معنی باغ جدید - جستجوی لغت در جدول جو

باغ جدید
(غِ جَ)
همان محلت باغ نو است به شیراز: مدفن شیخ غازی بن عبدالله در پشت دروازۀ باغ نو (درب الباغ الجدید) است. (از شدالازار چ قزوینی ص 271)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر جدید
تصویر بر جدید
قاره های امریکا، اقیانوسیه و قطب جنوب
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
ناحیه ای است مرکب از ده قریه در ولایت سیواس. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
صورت دیگری از کلمه بغداد، خوندمیر آرد: بعضی از فضلاء در وجه تسمیۀ آن بلده گفته اند که در ازمنۀ سابقه در آن حوالی باغی بود که آنرا باغ داد میخواندند و زمره ای گویند که بغ نام صنمی است و داد عبارت از بخشش اوست و برین تقدیر لفظ بغداد مرادف باشد به عطیهالصنم، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 214)، اما برای اطلاع از وجه تسمیۀ صحیح کلمه رجوع به بغداد شود
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ / سِ)
باغی بوده است به هرات: آن پادشاه پاک اعتقاد (میرزا بابر) در 25 شعبان سنه ستین و ثمانمایه (860 هجری قمری) بعزم طواف مرقد مطهر مشهد مطهر امام عالی گهر علی الرضا بن موسی بن جعفر از باغ سفید به باغ مختار تشریف برده و ماه صیام در آن مقام باداء طاعات و قضاء واجبات گذرانید. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 56). دیگر از عمارات او (ملک غیاث الدین) ، در جوار باغ سفید، خانقاهی بزرگ باتمام رسانید. (روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات، ج 1 ص 507). خواجه کمال الدین محمود ساغرچی بسواد هرات رسیده سادات و قضاه و... مراسم استقبال بجای آوردند... و امیر نجم الدین در باغ سفید فرود آمد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 515). باغ سفید محل پاسبانی ازبک بوده، دورمیش خان جمعی از مبارزان شاملو رابدان صوب فرستاد و در باغ سفید فیمابین قتال عظیم بوقوع پیوست. (عالم آرای عباسی ص 50). و رجوع به باغ سپید شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد که در 24 هزارگزی شمال باختر نیر و در 20 هزارگزی شمال جادۀ نیر به ابرقو واقع است، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 596 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و بادام و زردآلو و هلو و توت و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام آبادیی نزدیک سیرجان قدیم. سیرجان قدیم در محل قلعه سنگ بود و بفرمان ایدکو آن شهر خراب و مردمش به باغ بمید که تا قلعه چهار فرسنگ فاصله داشت منتقل شدند. حافظ ابرو مینویسد: اوکو (ایدکو) فرمان داد تا قلعۀسیرجان را خراب کردند و شهر را به سمید (صحیح: بمید) آوردند و حکم شد تا رعایا خانه های خراب را عمارت کنند و اهل سیرجان در سمید متوطن گشتند. (نسخۀ خطی ملک ورق 160). در حاشیۀ تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی آمده است: کلمه ’بیمنذ’ که در بلاذری آمده برخلاف تصور بعضی از مورخان میمند نیست، بلکه این شهر همان محل ’باغ بمید’ است که از آبادیهای مهم سیرجان بود و هنوز هم هست. این محل در تاریخ ابن خلدون بصورت ’همید’ ذکر شده. در معجم البلدان آمده است: مجاشعبن مسعود سلمی را ابن عامر به تعقیب یزدگرد بکرمان فرستاد. لشکر ابن مجاشع در بیمنذ دچار شکست شد. بلاذری گوید لشکر مجاشع در بیمنذ دچار گرفتاری و هلاک شد. آبادی شهر فعلی سیرجان از حدود سالهای 796 هجری قمری ببعد است. رجوع شود به حواشی تاریخ کرمان ص 29 و 30 و 239 و مقدمۀ آن ص نح. این کلمه در فرهنگ جغرافیایی بصورت به بین آمده است. رجوع به باغ به بین شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار که در 3 هزارگزی جنوب باختر گاوبندی و 3 هزارگزی راه فرعی بوشهر به لنگه در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 139تن سکنه، آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و مرکبات و شغل مردمش زراعت و باغداری و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ / سِ)
باغ روشن را گویند. باغی که صحن و دیوار آن سفید باشد. (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ)
باغی بوده است به هرات: و وقوع این واقعۀ هایله (قتل بایسنقر سلطان) در دارالسلطنۀ هرات، در باغ سپید بود در شهور سنۀ سبع و ثلاثین و ثمانمایه (837 هجری قمری) و عمر او سی و پنج سال بوده. (تذکره دولتشاه، بنقل از سعدی تا جامی ص 555). و رجوع بباغ سفید شود
نام باغی است. (آنندراج). ظاهراًباغ سپید، باغی سلطنتی بوده در بردع. (از حاشیۀ وحید دستگردی بر خسرو و شیرین نظامی ص 95). باغی که نوشابه بکنار بردع ساخته بود. (هفت قلزم) :
سپیده دم ز لشکرگاه خسرو
سوی باغ سپید آمد روارو.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد که در 18 هزارگزی خاور ملاوی و 6 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک در تپه و ماهور واقع است. ناحیه ای است گرمسیر با 50 تن سکنه و آب آن از چشمه باغ تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پشم و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جل بافی و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ هفت تخمه جودکی و کپرنشین میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
بجدٍّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
Earnestly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
sérieusement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
ברצינות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
سنجیدگی سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
গম্ভীরভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
kwa umakini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
ciddi bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
진지하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
真剣に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
ernstig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
गंभीरता से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
dengan sungguh-sungguh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
อย่างจริงจัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
seriamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
seriamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
认真地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
poważnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
серйозно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
ernsthaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
серьезно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با جدیت
تصویر با جدیت
seriamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی